مار شدم روی زمین ، پیچ دادم قلبِ تو را
راهِ فراری نداری ، داد نزن چرا؟ چرا؟
***
شما و امثالِ شما ، آتش زدید در هر دلــــــی
شاعر و خواننده شدند ، با آن صدای بلــبلی
***
حقِ دلم بده نخند ، لبخندِ تو آتـــش زدم
از تو توقّعم زیاد ، بالونِ غم بادش زدم
***
قهرم نیا پیشم برو ، به آخر خط رسیــــدم
دیدم وفا کشته دلت ، از تورِ دردت پریدم
***
تو قاتلی و جنسِ تو ، چه لاله هایی بریدنـــــد
در جنگ های تن به تن ، اندازِتان گل نچیدند
***
در هر دیار و شهر ما ، آباد شده قبر و کــفن
کشتید دلهای جوان ، با نامه و عشق و سخن
***
پوچه همش درد و فریب ، دلهای ساده کشته اید
زیر تبر های دروغ ، تو دامِ خونین بــــــرده اید
***
بهشتت و فوت می کنم ، به کوخِ عزتِ دلم
نمی خوامت دلم پره ، پیچیدی در ذلت تنـم
***
دوست دارم هم جنس دل ، فدایِ پایِ دردتان
کاش بشم طبیبِ غم ، درمان کنم دلسردتان
***
جاسم ثعلبی (حسّانی) 17/08/1391
:: برچسبها:
داد نزن چرا ؟ چرا؟ ,
:: بازدید از این مطلب : 2091
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4